داستان عشق مادر به فرزند موضوع
پسر بچه ای یک برگ کاغذ به مادرش داد.
دوران زیبای کودکی و دبستان.
یادش بخیر. دوران بچگی و دبستان. اونایی که دهه شصت یادشونه ..! با همه سختیها واقعا شیرین و دوست داشتنی و بیادماندنی بود:
* صبحها:ازجلوووونظام....الله...خبرداااااار....یامهدی ادرکنی عجل علی ظهورک یاحسین... تلاوت قران و دعا...سخنرانی رئیس یا ناظم....بعضی وقتا هم دور حیاط مدرسه رو اجبارأ باید می دویدیم.
* وقتی دیر میرسیدیم سر صف ،باید گوشه ای می ایستادیم تا مراسم صبحگاه تموم میشد بعدشم تنبیه...
* بوی خاص کتاب و دفتر نو روز اول مدرسه.
* کفشهای لاستیکی -کفش جامپاور-کفش چینی (که بعضیها میگفتند مال هرکی تهش 8 تا استوک داره اصلیه و اونایی که شیش تاییه؛ قلابیه.!
* کیسه پلاستیک هایی که جای کیف بودن.!
* ساعت بند لاستیکی چراغــدار..!
* مداد دو سر تراشیده..!(که بعضیها میگفتن دوسر تراشیدن مداد فحشه..!)
* خوشحالی و ذوق بابت رفتن به دفتر برای آوردن گچ..!
* پز دادن برای نگهداری از تخته پاکن..!
* دویدنهای زنگ تفریح(وقتی تو بازی سرمون به سره دوستمون میخورد؛ میگفت زود باش تف کن تا شاخ درنیاری..!)
* فحش دادن و زود بخشیدنها(کسی که فحش میداد به اون یکی، طرف میدوید و یقه شو میگرفت و میگفت: زود بگو جٌل..! و تا می گفتی جٌل؛ ولت میکرد و بخشش.!)
* ترفند خاص و جالب مبصر برای ساکت کردن بچه ها..(در مجلسی نشسته بودم ناگهان ... من گفت:..!)بعدش همه ساکت..! هر کی هم که اولین نفر حرف میزد...
* تلویزیون سیاه سفید و فیلمهای: لینچان-شمشیر تیپوسلطان-پسرشجاع-موش کوهستان-هادی وهدی-چاق ولاغر(دهه60)
* اجازه گرفتن از معلم وسط کلاس: اجازه مابریم آب بخوریم؟..!
* هدیه روز معلم : مسواک خمیردندان و...
* کاردستی:4تا چوب کبریت و سیب زمینی=لاکپشت یا یه مقوا که روش رو لوبیا میچسبوندیم و یه شکل باهاش درست میکردیم.
* وقتی سره کلاس حوصلمون سر میرفت اجازه میگرفتیم میرفتیم کنار سطل آشغال مدادمون رو الکی میتراشیدیم.!
* جلد کتابها با کاغذها و پلاستیک های خیاری..!
* دوختن کتابها با سوزن و کاموا بجای منگنه کردن.!
* حاشیه درست کردن برای ورقهای دفتر مون .با خط کش و خودکار قرمز دوطرف ورقهای دفترمون رو دو تا خط قرمز میکشیدیم و مشقامونم با دورنگ خودکار می نوشتیم.!
* موضوع های جالب انشا: در آینده میخواهید چکاره شوید-تعطیلات تابستان را چکار کردید-علم بهتراست یاثروت-و...
* کتاب اجتماعی و سفر خانواده آقای هاشمی که از کازرون به مشهد و نیشابور سفر کردند و از کاخهای گلستان و موزه و ... دیدن کردن.
* درس پرورشی...! دفتری بود که توش گل می کشیدیم یا عکس می چسبوندیم و با سلیقه خاصی تزئینش میکردیم.!
* یک خط در ورق وسطی دفتر میکشیدیم تا متوجه شویم کسی از وسطه دفترمون نکنده باشه..!
* مشق نوشتن ها کنار چراغ ده فتیله،فانوس،چراغ موشی،علاءدین،و...!
* تو کیفمون تکه نان محلی میذاشتیم زنگ تفریح چه کیفی داشت وقتی میخوردیم.
* تنبه شدن های مدرسه:(شلاق...کابل...ترکه...خودکار لای انگشتان... دو دست و یه پا بالا... 100بار از رو فلان درس نوشتن.و....)
واقعا یادش بخیر !!!
نظرات شما عزیزان: