▒░►نودژ خورشیدشرق

یادش بخیر



 داستان عشق مادر به فرزند موضوع

 

پسر بچه ای یک برگ کاغذ به مادرش داد.

 

مادر که در حال آشپزی بود ،دستهایش را با حوله تمیز کرد و نوشته را با صدای بلند خواند.
او نوشته بود: صورتحساب !!!
 کوتاه کردن چمن باغچه 5.000 تومان
 مراقبت از برادر کوچکم 2.000 تومان
 نمره ریاضی خوبی که گرفتم 3.000 تومان
 بیرون بردن زباله 1000 تومان
جمع بدهی شما به من: 12.000 تومان!
مادر نگاهی به چشمان منتظر پسرش کرد،چند لحظه خاطراتش را مرور کرد و سپس قلم را برداشت و پشت برگه صورتحساب این را نوشت:
بابت 9 ماه بارداری که در وجودم رشد کردی هیچ
بابت تمام شبهائی که به پایت نشستم و برایت دعا کردم هیچ
بابت تمام زحماتی که در این چند سال کشیدم تا تو بزرگ شوی هیچ
بابت غذا، نظافت تو، اسباب بازی هایت هیچ
و اگر شما اینها را جمع بزنی خواهی دید که: هزینه عشق واقعی من به تو هیچ است
وقتی پسر آن چه را که مادرش نوشته بود خواند چشمانش پر از اشک شد ودر حالی که به چشمان مادرش نگاه می کرد. گفت: مامان ... دوستت دارم

دوران زیبای کودکی و دبستان.

بررسی سیاست صهیونیستی فرزند کمتر،زندگی بهتر 

یادش بخیر. دوران بچگی و دبستان. اونایی که دهه شصت یادشونه ..! با همه سختیها واقعا شیرین و دوست داشتنی و بیادماندنی بود:

* صبحها:ازجلوووونظام....الله...خبرداااااار....یامهدی ادرکنی عجل علی ظهورک یاحسین... تلاوت قران و دعا...سخنرانی رئیس یا ناظم....بعضی وقتا هم دور حیاط مدرسه رو اجبارأ باید می دویدیم.
* وقتی دیر میرسیدیم سر صف ،باید گوشه ای می ایستادیم تا مراسم صبحگاه تموم میشد بعدشم تنبیه...
* بوی خاص کتاب و دفتر نو روز اول مدرسه.
* کفشهای لاستیکی -کفش جامپاور-کفش چینی (که بعضیها میگفتند مال هرکی  تهش 8 تا استوک داره اصلیه و اونایی که شیش تاییه؛ قلابیه.!

* کیسه پلاستیک هایی که جای کیف بودن.!
* ساعت بند لاستیکی چراغــدار..!
* مداد دو سر تراشیده..!(که بعضیها میگفتن دوسر تراشیدن مداد فحشه..!)
* خوشحالی  و ذوق بابت رفتن به دفتر برای آوردن گچ..!
* پز دادن برای نگهداری از تخته پاکن..!
* دویدنهای زنگ تفریح(وقتی تو بازی سرمون به سره دوستمون میخورد؛ میگفت زود باش تف کن تا شاخ درنیاری..!)
* فحش دادن و زود بخشیدنها(کسی که فحش میداد به اون یکی، طرف میدوید و یقه شو میگرفت و میگفت: زود بگو جٌل..! و تا می گفتی جٌل؛  ولت میکرد و بخشش.!)
* ترفند خاص و جالب مبصر برای ساکت کردن بچه ها..(در مجلسی نشسته بودم ناگهان ... من گفت:..!)بعدش همه ساکت..! هر کی هم که اولین نفر حرف میزد...
* تلویزیون سیاه سفید و فیلمهای: لینچان-شمشیر تیپوسلطان-پسرشجاع-موش کوهستان-هادی وهدی-چاق ولاغر(دهه60)
* اجازه گرفتن از معلم وسط کلاس: اجازه مابریم آب بخوریم؟..!
* هدیه روز معلم : مسواک خمیردندان و...
* کاردستی:4تا چوب کبریت و سیب زمینی=لاکپشت یا یه مقوا که روش رو لوبیا میچسبوندیم و یه شکل باهاش درست میکردیم.
* وقتی سره کلاس حوصلمون سر میرفت اجازه میگرفتیم میرفتیم کنار سطل آشغال مدادمون رو الکی میتراشیدیم.!
* جلد کتابها با کاغذها و پلاستیک های خیاری..!
* دوختن کتابها با سوزن و کاموا بجای منگنه کردن.!
* حاشیه درست کردن برای ورقهای دفتر مون .با خط کش و خودکار قرمز دوطرف ورقهای دفترمون  رو دو تا خط قرمز میکشیدیم و مشقامونم با دورنگ خودکار می نوشتیم.!
* موضوع های جالب انشا: در آینده میخواهید چکاره شوید-تعطیلات تابستان را چکار کردید-علم بهتراست یاثروت-و...
* کتاب اجتماعی و سفر خانواده آقای هاشمی که از کازرون به مشهد و نیشابور سفر کردند و از کاخهای گلستان و موزه و ... دیدن کردن.
* درس پرورشی...! دفتری بود که توش گل می کشیدیم یا عکس می چسبوندیم و با سلیقه خاصی تزئینش میکردیم.!
* یک خط در ورق وسطی دفتر میکشیدیم تا متوجه شویم کسی از وسطه دفترمون نکنده باشه..!
* مشق نوشتن ها کنار چراغ ده فتیله،فانوس،چراغ موشی،علاءدین،و...!
* تو کیفمون تکه نان محلی میذاشتیم زنگ تفریح چه کیفی داشت وقتی میخوردیم.
* تنبه شدن های مدرسه:(شلاق...کابل...ترکه...خودکار لای انگشتان... دو دست و یه پا بالا... 100بار از رو فلان درس نوشتن.و....)
 

واقعا یادش بخیر !!!

 



 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





شنبه 22 تير 1392 9:3
.

<"http://mohsen-salehi.loxblog.com/"/>